روز های زندگی من

ساخت وبلاگ
فروردین سال 96 خواهرم برای ادامه ی تحصیل از ایران رفت ... از اون سال تمام زندگی ما از هم پاشیده شد .. مادرم افسرده شد ..پدرم پیر شد و دم نزد .. خانه ی ما رو غم گرفت .. انرژی منفی گرفت .. تا شد سال 98 درست مهر ماه چند ماهی قبل از شیوع بیماری کرونا .. خواهرم مادر و پدرم را پیش خودش برد .. و من ماندم .. و زندگیه پر از رنج مالی و فکری و افسردگی خودم به خاطر تنها شدنم و افسردگی همسرم به خاطر بدهی  بالا اوردن  کلی پول و داشتن کلی قسط و وام و ... و خونه ی پدری  که باید اسباب کشی میکردم و مغازه ی پدرم که باید جمع میکردم 20 روز اسباب کشی و جا به جایی وسایل به دو شهر مختلف و تحویل خانه پدربم  به صاحب خانه .. بعد از مدتی زمین خوردن همسرم .. ورشکست شدنش ... و بعد دوباره جابه جایی به شمال .. و بعد دوباره عوض کردن شهرم .. و الان دوباره اسباب کشی به یه شهر دیگر ... میتوانم اسمم را بگذارم .. دختر خانه به دوش .. که در این 4 سال اخیر 10 باریاسباب کشی کرده ام .. دختری که یک باره بزرگ که چه بگویم پیر شد ..  نوشته شده در سه شنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۱| ساعت 1:38| توسط ی.زن| روز های زندگی من ...ادامه مطلب
ما را در سایت روز های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmeinleben1 بازدید : 80 تاريخ : دوشنبه 23 آبان 1401 ساعت: 0:03

پیر شدم اما زندگی کردم پخته شدم اما زندگی کردم .. به امید روزی که من هم به پیش خانواده ام بروم من یک باره تنها شدم .. دلم .. دلم پر کشیده برای دست های مادرم .. پرای اغوش پدرم .. برای بوییدن و بوسیدنشون .. برای کل کل با خواهرم و در کنارش درد و دل کردن .. دلم داره از دوریشون اتیش یگیره  4 ساله که دم نزدم چون اجازه اش را نداشتم دلتنگ شوم .. چون باید قوی باشم .. چون من همیشه باید قوی باشم ..شب هایی که بغض کردم .. وای .. که چقدر تنها بودم .. و جز خدایم کسی نبوده و نیست .. فامیل هایمان هم حتی همین طور بوده است  بعد از رفتن خانواده ام انگار منی وجود نداشته ام هیچ وقت ..بیخیال ....درسته با تماس تصویری میبینمشون .. اما .. تنها امیدم به زندگی .. الان فقط رفتن پیش اوناست ... خدا بهم یه قولی داده که تلاش کنم بهم کمک میکنه ... پس پیش میرم ...   نوشته شده در سه شنبه یازدهم مرداد ۱۴۰۱| ساعت 1:43| توسط ی.زن| روز های زندگی من ...ادامه مطلب
ما را در سایت روز های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmeinleben1 بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 23 آبان 1401 ساعت: 0:03

حالم خیلی خوبه .. امشب کلی حرف زدم از حس های بد درونم گفتم .. و در نهایت از نگاه خدای خودم به خودم گفتم ... نمیدونم چیشد که تهش رسیدم به این که راجبع خدا حرف بزنم و با قشنگی حرفام تموم شد .. تصمیم گرفتم من یاسمین ساعت ۳.۴۹ دقیقه صبح ..روز ۲۳ شهریور سال ۱۴۰۱ خشمی که در درونم نسبت به همه ی ادم ها دارمو ..گذاشتم کنار ..و همه رو میبخشم ..همه رو ..هر خاطره تلخی که از هر کسی دارمو میزارم کنار ..و تمام اه هایی که تا الان کشیدمو خنثی میکنم .. من بخشیدم .. و واگزار به خدا ..دلم از هر بدی و خشم پاکه پاک ..روحم ارامش داره .. و لیاقت اینو داره در ارامش زندگی کنه ..خدا همیشه همراهمه ..نوشته شده ..در خانه ی جدید .. قائمشهر اتفاقات شیرین و قشنگی در راهن .. و ارامشی که در انتظارمهخدایا شکرت برای. همه ی خوبی هات ‌‌.خدای شکرت ... نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم شهریور ۱۴۰۱| ساعت 3:53| توسط ی.زن| روز های زندگی من ...ادامه مطلب
ما را در سایت روز های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmeinleben1 بازدید : 86 تاريخ : دوشنبه 23 آبان 1401 ساعت: 0:03

امروز از یه جایی وسط زندگی م شروع می کنم به نوشتن.

الان فقط دلم می خواد بنویسم که بعد لز ده سال زندگی مشترک بلاکم کرده همه جا.

ازش پرسیدم چرا، گفت چون نمی خواستم چیزی بفرستی و بخونم و اعصابم خرد شه

روز های زندگی من ...
ما را در سایت روز های زندگی من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmeinleben1 بازدید : 102 تاريخ : جمعه 7 تير 1398 ساعت: 21:10